دبستان علامه حلی 1 دوره اول بیرجند

کیفیت بخشی به برنامه های آموزشی و پرورشی

دبستان علامه حلی 1 دوره اول بیرجند

کیفیت بخشی به برنامه های آموزشی و پرورشی

بازدید دانش آموزان دبستان شهید آیت(دوره اول)از گنجینه تنوع زیستی استان خراسان جنوبی

دانش آموزان دبستان شهید آیت (دوره اول) از گنجینه تنوع زیستی استان خراسان جنوبی بازدید کردند .

به گزارش خبرنگار  نسل آگاه ، مدیر دبستان شهید آیت دوره اول بیرجند گفت : به منظور آشنایی با گونه های جانوری و پوشش گیاهی و آشنایی با زیست گاه های جانوران در استان خراسان جنوبی توسط شورای مدرسه بازدیدهایی از گنجینه تنوع زیستی استان در دستور کار قرار گرفت .
علیرضا بنی اسدی افزود : 65 دانش آموز پایه سوم آموزشگاه طی سه روز از گنجینه تنوع زیستی استان بازدید کردند و در رابطه با مناطق حفاظت شده ، پناهگاه حیات وحش و مناطق شکار ممنوع در استان و انواع گونه های جانوری اطلاعاتی را کسب نمودند .
وی ادامه داد : در این گنجینه زیستگاه های مختلف استان شامل زیستگاه کوهستان مانند منطقه حفاظت شده شاسکوه، زیستگاه تپه ماهور درمیان، زیستگاه دشتی مانند منطقه پیشنهادی حفاظت شده علی حیدر در بشرویه، زیستگاه کویری منطقه حفاظت شده مظفری فردودس، زیستگاه تالابی مانند تالاب کجی نمکزار نهبندان، زیستگاه رودخانه ای رودخانه فرخی قاین ایجاد شده که مورد استقبال دانش آموزان و معلمان آنان قرار گرفت .
وی تصریح کرد : با توجه به مباحثی که در درس علوم تجربی دوره ابتدایی در رابطه با جانوران می باشد بازدید از این گنجینه کمک زیادی به یادگیری دانش آموزان می کند .
بنی اسدی اذعان کرد : حفاظت از تنوع زیستی به معنی توجه به حیات گونه ها و حفاظت از زیستگاه های آنها با توجه به مفهوم توسعه پایدار امری بسیار ضروری است .
وی با قدردانی از پرسنل تلاشگر محیط زیست استان اظهار داشت : نمایش فیلم محیط بان از سوی اداره کل حفاظت محیط زیست خراسان جنوبی برای دانش آموزان از دیگر برنامه های روز بازدید بود که مورد توجه دانش آموزان قرار گرفت .

مهربانتر از مادر

رسول اکرم صلی الله علیه و آله در یکی از سفرهای خود به زنی که دارای کودکی بود برخورد نمود که در حال پختن نان بود. به آن زن گفتند که رسول خدا صلی الله علیه و آله از این جا عبور می کند. آن زن نزد حضرت آمد و گفت: ای رسول خدا به من خبر رسیده که شما گفته اید که خداوند نسبت به بنده اش مهربان تر از مادر نسبت به فرزندش می باشد.

حضرت فرمود: آری چنین است که می گویی.

زن گفت: مادر هرگز حاضر نمی شود فرزندش را در این تنور بیندازد!

رسول خدا صلی الله علیه و آله گریست و فرمود: خداوند به آتش عذاب نمی کند، مگر کسی را که توحید را نپذیرد.

سخن روز

فرق انسان و سگ در آن است که اگر به سگی غذا بدهی هرگز تو را گاز نخواهد گرفت.تولستوی

مراقب باشید چیزهایی را که دوست دارید بدست‌آورید و گر نه ناچارخواهید بود چیزهایی را که بدست آورده‌اید دوست داشته‌باشید...جرج برنارد شاو

بر روی زمین چیزی بزرگتر از انسان نیست و در انسان چیزی بزرگتر از فکر او. همیلتون

دانستن کافی نیست ، باید به دانسته خود عمل کنید. ناپلئون هیل

تمام محبتت را به پای دوستت بریز نه تمام اعتمادت را . امام علی (ع)

همه دوست دارند به بهشت بروند ، اما کسی دوست ندارد بمیرد . بهشت رفتن جرأت مردن می خواهد.

اختلاف زن و مرد در این است که مردان همیشه آینده را می نگرند و زنان گذشته را بخاطر می آورند...

سخن روز

وقتی که داری بالا می روی مهربان باش و فروتن ، چون وقتی که داری سقوط می کنی از کنار همین آدمها رد می شوی.  

چارلی چاپلین

از یک دختربچه بدجوری کتک خوردم !

امروز سر چهار راه کـتـک بـدی از یـک دختـر بچـه ی هفـت سـالـه خـوردم ! اگه دل به درددلم بدین قضیه دستگیرتون میشه ...
پشت چراغ قرمز تو ماشین داشتم با تلفن حرف میزدم و برای طرفم شاخ و شونه میکشیدم که نابودت میکنم ! به زمینو زمان میکوبمت تا بفهمی با کی در افتادی! زور ندیدی که اینجوری پول مردم رو بالا میکشی و... خلاصه فریاد میزدم که دیدم یه دختر بچه یه دسته گل دستش بود و چون قدش به پنجره ی ماشین نمی رسید هی می پرید بالا و میگفت آقا گل ! آقا این گل رو بگیرید...
منم در کمال قدرت و صلابت و در عین حال عصبانیت داشتم داد میزدم و هی هیچی نمیگفتم به این بچه ی مزاحم! اما دخترک سمج اینقد بالا پایین پرید که دیگه کاسه ی صبرم لبریز شد و سرمو آوردم از پنجره بیرون و با فریاد گفتم: بچه برو پی کارت ! من گـــل نمیخـــرم ! چرا اینقد پر رویی! شماها کی میخواین یاد بگیرین مزاحم دیگران نشین و ... دخترک ترسید و کمی عقب رفت! رنگش پریده بود ! وقتی چشماشو دیدم ناخودآگاه ساکت شدم! نفهمیدم چرا یک دفعه زبونم بند اومد! البته جواب این سوالو چند ثانیه بعد فهمیدم!
ساکت که شدم و دست از قدرت نمایی که برداشتم، اومد جلو و با ترس گفت: آقا! من گل نمیفروشم! آدامس میفروشم! دوستم که اونورخیابونه گل میفروشه! این گل رو برای شما ازش گرفتم که اینقد ناراحت نباشین! اگه عصبانی بشین قلبتون درد میگیره و مثل بابای من میبرنتون بیمارستان، دخترتون گناه داره ...
دیگه نمیشنیدم! خدایا! چه کردی با من! این فرشته ی کوچولو چی میگه؟!
حالا علت سکوت ناگهانیمو فهمیده بودم! کشیده ای که دخترک با نگاه مهربونش بهم زده بود، توان بیان رو ازم گرفته بود! و حالا با حرفاش داشت خورده های غرور بی ارزشمو زیر پاهاش له میکرد!
یه صدایی در درونم ملتمسانه میگفت: رحم کن کوچولو! آدم از همه ی قدرتش که برای زدن یک نفر استفاده نمیکنه! ... اما دریغ از توان و نای سخن گفتن!
تا اومدم چیزی بگم، فرشته ی کوچولو، بی ادعا و سبکبال ازم دور شد! اون حتی بهم آدامس هم نفروخت! هنوز رد سیلی پر قدرتی که بهم زد روی قلبمه! چه قدرتمند بود!
همیشه مواظب باشید با کی درگیر می شید! ممکنه خیلی قوی باشه و بد جور کتک بخورید که حتی نتونید دیگه به این سادگیا روبراه بشین ...